سلام بچه ها! خوفین؟! در طول 24 ساعت 2بار آپ میکنم!؟! ایول....
:دی
راستش الان که اینا رو تایپ میکنم
خیلی ناراحتم
نیمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟
چونکه......
راسیتش حدود1.5 ساعت پیش یکی از دوستام اومد
خونمون و دعوتمون کرد به جشن نامزدیش 
البته ایشون 3روز پیش براش یه خواستگار ناشناس از تهران
آمد
..نمیدونم چطور جواب مثبت داد؟؟؟؟؟؟؟بدون تحقیق و.....
ایناش به من مربوط نمیشه ایشالله که خوشبخت بشن..هم اینا
هم تمام دخملا و پسلا
ناراحتم چون با آزاده خیلی صمیمی ام حالا که
داره میره حس میکنم خواهرم داره از پیشم میره
ای خدا حالا من با این حس تنهایی چکار کنم؟؟؟ 
دوستای دیگمم که ازم دورن به خاطر دانشگاه و..

چقدر منتظر بمونم تا تعطیلات
بشه و بچه ها رو ببینم؟؟؟
من دوستای کمی هم ندارم ولی همه درگیر
درسیم! 
هی....تا 2هفته پیش هم قرار بود مهشید اینا از تهران بیان لاهیجان اما باباش بازم منتقل شد به تهران
خدا جونم دیگه اعصاب منو داری خط خطی میکنیااااا !
حالا نمیشه از اون دریچه ی رحمتت یک روزنه ای ایجاد کنی به سمتم و یه کاریش کنی دیگه!
منظور من بی اف یا شوهر نیستش خدای ناکرده هاااااا.. 
یه دختر جور کن!!! لاغر باشه قد بلند باشه سنش 21-22..تو مایه های خودم باشه که باهاش برم خیابون نوردی!!
جون من کاری کن زودتر درس و مشقامون تموم شه دور هم جمع شیم مثل قبلنا
مرسی! 





وقتی به آسمون نگاه میکنی دوست داری کدوم ستاره ماله تو باشه؟؟
به کوچیکه قانع باش چون خوشگلرو همه دنبال میکنن......
:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0